تدریس خصوصی ریاضی وفیزیک شیمی و حسابداری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تبلیغات
آموزش هک کردن یاهو وفیس بوک
تاریخ : 6 دی 1391
بازدید : 332
نویسنده :

عميق ترين درد زندگي دل بستن به كسيه كه بدوني به تو تعلق نداره

ديروز اومده بود ديدنم با يه شاخه گل سرخ و همون لبخندي كه هميشه

آرزوشو داشتم گريه كرد و گفت دلش برام تنگ شده اما من فقط

نگاهش كردم وقتي رفت سنگ قبرم از اشكاش خيس شده بود...

بياين تا وقتي زنده ايم قدر همو بيشتر بدونيم

وبا عشق زندگي كنيم ... 

 

مثل كبريت كشيدن در باد ديدنت دشوار است

من كه به معجزه ايمان دارم ميكشم آخرين دانه

كبريتم را در باد  هر چه باداباد


تاریخ : 6 دی 1391
بازدید : 392
نویسنده :

زندگي شوق رسيدن به همان فردايي است كه نخواهد آمد

تو نه در ديروزي نه در فردا

ظرف امروز لبريز از بودن توست.... زندگي را درياب.....


تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 325
نویسنده :

 با بعضیها

می توانی چهار فصل را حس کنی
بهاری می آیند
و تو سرشار شوق
جوانه می زنی و

سبز سبز به ثمر تابستان میرسی
گرما چنان تو را تبدار میکند
که انگار هیچ سرمایی حریفت نیست
اما در خلسه یک غروب
باد خزانی برگهایت
می ریزد
و تو در حیرت این بوی پاییزی
به سوگ زمستان تنت می نشینی
آری
سرما بود
آنکه تنپوش بهار داشت….

 

 


تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 328
نویسنده :

 پاییز بمان 

کجا می روی؟

من هنوز دلتنگم

هنوز دستهایش را نگرفته ام
 
پاییز بمان
 
قول داده بود
 
تا تو نرفته ای برگردد
 
قول داده بود
 
زردی برگها را
 
زیر پایمان حس کنیم
 
پاییز بمان
 
وقت رفتن نیست
 
من هنوز نگفته ام دوستش دارم!
 
پاییز بمان
 
زمستان که بیاید و
 
گرمِ دستانش نباشد
 
سرما امانم نمی دهد
 
پاییز بمان
 
هنوز بر نگشته است
 
هنوز جایش خالیست
 
هنوز منتظرم
 
پاییز بمان
 
می ترسم تا ابد در زمستان دفن شوم…

تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 345
نویسنده :
وقتی نیست نباید اشک بریزی
 
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ....تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،
 
همین ها تو را میسازد...سنگت می کند درست مثل خودش !
 
باید یادت باشد حالا که نیست...
 
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند ...میدانی؟
 
 آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد........

تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 316
نویسنده :

 

 
دلـــــم براے تــو کــه نه, ولـــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده
 
براے تــو که نه ، ولے برای "مواظِــب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده
 
براے تـــو که نه ، ولے برای نگاهـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده
 
براے تـــو که نه ، ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده
 
راستش !
براے اینها که نه . . . ..
 
برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده....

تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 327
نویسنده :

 به چه میخندی تـــــــــو؟

به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خویــــــــــــــــش؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــدی؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهایت که مرا سوخت و خاکستر کـــــــــــــــــــــرد ؟
به دل ساده ی من میخندی که دیگرتا ابد نیز به فکر خود نیســــــــــــــــــت ؟
خنده دار است بخنـــ ــــــــــــد ...

تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 337
نویسنده :
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد…!
 
         گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد…!
 
            نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ…!
 
                             ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش… فردا روز دیگر ے ست !
 

تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 338
نویسنده :

 این روزها جور زمستان را من می کِشم

 
 
نمی بارد؛ من می بارم...
 
 
"هوا شناس ِ من" نگاهم کن
 
 
بارش پراکنده با غبار محلی ام
 
 
نمی دانم چه کسی نماز باران خوانده برایم
 
 
نمی دانم...

تاریخ : 5 دی 1391
بازدید : 337
نویسنده :

 این روزها جور زمستان را من می کِشم

 
 
نمی بارد؛ من می بارم...
 
 
"هوا شناس ِ من" نگاهم کن
 
 
بارش پراکنده با غبار محلی ام
 
 
نمی دانم چه کسی نماز باران خوانده برایم
 
 
نمی دانم...

تاریخ : 4 دی 1391
بازدید : 310
نویسنده :

 

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.

 

و به مانند چراغ من

 

نه می افروزد چراغی هیچ،

 

نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد.

 

من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام افروختم در یک شب تاریک.

 

وشب سرد زمستان بود،

 

باد می پیچید با کاج،

 

در میان کومه ها خاموش

 

گم شد او از من جدا زین جاده ی باریک.

 

و هنوزم قصه بر یاد است

 

وین سخن آویزه ی لب:

 

که می افروزد؟ که می سوزد؟

 

چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟

 

در شب سرد زمستانی،

 

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.


تاریخ : 4 دی 1391
بازدید : 315
نویسنده :

 

این روزها انقدر حجم دلتنگی زیاد است
نمی دانم به کجا و به چه کسی پناه ببرم؟
 
هر روزعمق باتلاق زیاد تر می شود
و خارج شدن از آن به نظر محال می رسد
باورمنمی شود این من هستم؟
آن همه آرزو و رویا چه شد؟
از آن هم آرزو و رویا فقط کابوسهای شبانه باقی مانده
 کابوسهایی که حتی بیداری همراهم است.
این روزهای تباهی بدجور هوس مرگ کردم طوری که هر روز مرگم را می بینم.....

 

 

 


تاریخ : 4 دی 1391
بازدید : 347
نویسنده :

 باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
خیس از اشک به خانه برگشت ، به دروغ گفت چترم را فراموش کردم ...
چه خاصیت هایی دارد این باران ...
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم ، آسمان گریه ...


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 361
نویسنده :

 

 

خیلی بی وفایی دیدم...خیلی....واسه ی همین هم دیوونه شدم....تنهای تنهام



اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکی کنارم نشسته داشت به چشمام نگاه می کرد بهش گفتم تو کی هستی؟

گفت: من پيشت ميمونم ولی بهت نمی گم کی هستم

گفتم : تو هميشه پيشم ميمونی

گفت : آره

گفتم : باهام بازی ميکنی؟

گفت : نه

گفتم : واسه چی؟

گفت : من فقط پيشت ميمونم ولی کاری واست نميکنم

من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد

گفت : هنوز گريه نکن

گفتم : واسه چی؟

گفت : هنوز وقتش نرسيده

من هم بيشتر گريه کردم

مامانم اومد منو بغل کرد

اون گفت : ميدوی اين کيه ؟

گفتم : نه

گفت : اين مادرته

گفتم : مادر چيه؟

گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلی هم دوست داشتنيه

گفتم : باهام بازی ميکنه؟

گفت : آره

گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو

گفت : ولی...

گفتم :ولی چی؟

گفت : اون تو رو تنها ميزاره

گفتم : نه اون منو دوس داره تنهام نميزاره

گفت : تنهات ميزاره

منم دوباره گريه کردم ديدم يکی اومد دست رو سرم کشيد

اون گفت : اين رو ميشناسی؟

گفتم : نه

گفت : اين پدرته

گفتم : پدر

گفت : آره

گفتم : اين کيه ؟

گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلی هم دوستت داره

گفتم : باهام بازی ميکنه؟

گفت : اره ولی آخر تنهات ميزاره

گفتم : تو دروغ ميگی اون منو دوست داره

ديدم يکی اومد بالای سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد و بغلم کرد و باهام بازی کرد

گفت : ميدونی اين کيه ؟

گفتم : اين همونيه که منو تنها نمی زاره؟

گفت :نه اون هم تو رو تنها ميزاره

گفتم : نه نه نه

گفت : اون برادرته دوست داره هر چی ميخوای واست مياره ولی بهش دل نبند

گفتم : چرا؟

گفت : تنهات ميزار

بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم های ديگری آشنا شدم

ولی اون همش می گفت اونها تو رو تنها ميزارن

تا روزی که....

داشتم قدم ميزدم ديدم يکی داره نگام ميکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم

روز بعد وقتی از اونجا گذشتم ديدم دوباره اونجا ايستاده و به من خيره شده من هم اهميتی بهش ندادم و سريع از اونجا گذشتم

روزها گذشت و اون همين جور به من خيره ميشد

وقتی اون رو ميديدم داشت بهم لبخند ميزد هميشه يک شاخه گل سرخ توی دستاش بود يک روز که داشتم از اونجا گذر ميکردم ديدم يکی اومد جلوم ايستاد و شاخه گلی به طرف من گرفت وقتی نگاش کردم ديدم خودشه همونی که هميشه منتظرم بود... به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ....

ديدم يکی بهم گفت : تنهات ميزاره

آره خودش بود اونی که هميشه باهام بود و می گفت تنهام نميزاره

گفتم : اون که دوستم داره

گفت : اين دليل موندن نيست

من هم اون گل رو از اون گرفتم

هر روز منتظرم بود و به درختی تکيه ميکرد و با يک گل سرخ

کم کم معنی عشق رو فهميدم آره اون عاشق من شده بود

اما من از جدايی ميترسيدم خيلی....

روزی رسيد که ديدم کنار درخت کسی نيست .... ديدم يک نامه با يک گل سرخ کنار درخت بود

وقتی نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاترينی

به خيابون نگاهی کردم ديدم خودش بود اما دستاش توی دستای يکی ديگه....

توی همون لحظه ديدم يک دست روی شونه هام گذاشت

گفت : ديدی گفتم با تو نميمونه

من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامی گريه کردم

گفتم : تو که تنهام نگذاشتی

گفت : آره من تنها کسی هستم که کسی رو تنها نميزارم

گفتم : تو کی هستی؟

گفت : غم

گفتم : غم ؟

گفت : آره ..... اونی که با همه ميمونه ..... هيچ کسی رو توی تنهايی تنها نميزاره

اشکامو پاک کردم و رفتم جايی که ديگه کسی منو پيدا نکنه

اما تنها کسی که منو تنها نگذاشت غم بود و خدام . . .

مادر و پدر و خواهر و برادر همه یه روزی تنهامون می زارن ....


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 377
نویسنده :

 

 

 

 

وقتی تو خودت گیر می کنی 

 

وقتی همه چیز برات میشه یه سوال !

 

وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی

 

وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی

 

وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی 

وقتی مطمئنی ! اونی که امروز

می آد فردا میره ..

 

وقتی مجبوری خودتم گول بزنی 

 

وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!

 

وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست

 

وقتی می دونی همه چی دروغه

 

وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی

 

وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..

 

وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت

 

وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته 

 

وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه

 

وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..

 

 وقتی نباید اونی باشی که هستی  

 

وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست ! 

 

وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن   

 

وقتی خوشحال میشن که غرورت بشکنه

وقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...

 


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 312
نویسنده :

 

 تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت.
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
...
 
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!
 
  
     
کسی که نیاموزد از روزگار.......نیاموزد از هیچ آموزگار
 

تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 358
نویسنده :

چه ساده بودم که خیال میکردم

به دورم میگردند کسانی که دورم میزنند


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 338
نویسنده :

یک شبی مجنون نمازش را شکست 

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارق از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

برصلیب عشق دارم کرده ای

 خسته ام زین عشق دلگیرم نکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

فرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودمو نشناختی


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 379
نویسنده :

تا کجای قصه ها باید از دلتنگی نوشت؟

تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت؟

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟

یا فقط با گریه های بی صدا آرام شد؟

بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟

خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار!!!


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 302
نویسنده :

به یاد رفیقی که توی رفاقت کم نذاشت

ولی کم برداشت تا رفیقش کم نذاشت.

به یاد اون دلی که هزار بار شکست

ولی هنوز دل شکستن بلد نیست.

به یاد اونایی که درد و دل همه رو گوش میدن

ولی معلوم نیست خودشون کجا دردو دل میکنن.

به یاد اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات

به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن.

به یاد اونایی که دوستت دارم رودرک میکنن

و به حساب کمبودات نمیذارن.

تقدیم به کسی که میدانست دوستش دارم

اما بی تفاوت از کنارم گذشت.


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 337
نویسنده :

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

بخدا مثل تو تنهاست بخند

این نوشته رو تقدیمش میکنم به خودم گاهی وقتا لازمه واسه خودت یه چیزیو هدیه کنی

 


تاریخ : 3 دی 1391
بازدید : 342
نویسنده :

قلمی خواهم ساخت. از نی باغ بهشت . جوهر از شیشه ذات . کاغذ از صفحه دل .نور از شمع حیات . تا نویسم همه جا نام زیبای تورا


تاریخ : شنبه 2 دی 1391
بازدید : 454
نویسنده : saman shahi

 

پرستو حال تو خوبه؟پرت مشکی..... کسی مرده؟

تو گود عشق بی فرجام کسی عشق تو رو برده؟

پرستو پای تو سرخ رو فرش لاله سر خوردی؟؟؟؟

یا رو خون همه عشقا قدم ها رو تو می شمردی؟

پرستو زندگی سخته......با زخمی که نمی بینی

تو یک پیغام پر خونی.........گلای قلبو می چینی

پرستو آخر قصه اس....... پرستو کوچ تو کوتاه

پرستو ان پلنگ من ...یه مرده اس تو نگاه ماه

پرستو سخته دیدارت توی تابوت این پرواز

پرستو برنگرد اینجا میخوام از نو کنم آغاز

پرستو اینجا عاشقان را به جرم عاشقی دیوانه میخوانند

نیا اینجا تورو هم بی گنه مثل پروانه ویرانه میخوانند

اینجا دل های سوخته گان بی سروسامان است نیا

سرهای عاشقان بر سر دار است!!!!!!!نیا

 


تاریخ : شنبه 2 دی 1391
بازدید : 373
نویسنده : saman shahi

 

 

بارالها …
“زخم”ها ، “رحم” میخواهند …
فقط این دو نقطه را بردار …
.
.
میان آن همه الف و ب و مشق دبستان … آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود …
.
.
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﻳﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ !
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !
.
.
درد یعنی : مدتی هست که نیست …
.
.
می خواستم بمانم ، رفتم …
می خواستم بروم ، ماندم …
نه رفتن مهم بود و نه ماندن ؛ مهم من بودم که نبودم …
.
.
کاش میشد صداها رو هم کنار عکساشون قاب کرد روی دیوار …
.
.
سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی … او از نژاد جاده باشد و رفتنی …
آری روزها گذشت ؛ همان شد : او رفت و من شکستم …

.
.
به حساب خیالبافی ام نگذار …
اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها !
فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما …
.
.
این روزها چه قدر دلم هوای آن روزها را کرده …
.
.
می گویند لیاقت نداشت ، نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی … همین !!!
.
.
این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با “احساسات” است !!!
.
.
زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کن بنویسی جز … سکوت …
.
.
چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم …
.
.
این روزها پرم از لحظه هایی که دوستشان ندارم …
.
.
کاش میان خستگی هایم یکی آهسته می گفت : “خسته نباشی”
.
.
من احساس کرده ام رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زد اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند …
.
.
پاییز فصل رسیدن انارهای سرخ است و انار چه دل خونی دارد از رسیدن …
.
.
دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست !
.
.
نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید ؟؟؟ او که تمام زندگی اش “شیرین” بود !؟!؟!
.
.
انگشت نمای مردم شهر شده ام …
شیرین ندیده اند که تیشه به دست بگیرد و به سمت بیستون برود !
.
.
دیگر احتیاط لازم نیست ؛ شکستنی ها شکست …
.
.
مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم اما تا دلت بخواهد همدرد دارد داغِ تمامِ نوشته هایم …
.
.

گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای و نه … !
یه موقع هایی هست فقط یه دل خوش میخوای !
فقط یه دل خوش …
.
.
دوس دارم یه اطلاعیه پشتم بچسبونم و روش بنویسم :
“تا اطلاع ثانوی خسته ام”
.
.
مشق شب :
واسه کسى بمیر ، که واست تب کنه !
“هزار بار – تا آخر عمر”


تاریخ : 2 دی 1391
بازدید : 420
نویسنده :

همچنان در انتظار زمان بمان! هر چیزی در زمان خود رخ می دهد حتی اگر باغبان کل باغ را پر از آب کند درختان زودتر از فصل خود میوه نمی دهند...


<-Text1-> پاسخ به سوالای حسابداری شما
سامانم خیلی خوشحال میشم با انتقادات ونظرهاتون سایتمونو خوب و خوبتر کنیم. روز محشر دست به دامن ساقی زنم هر چه دارم میدهم تا بر عمر سیلی زنم روز محشر کار ما با فاطمه است نقش پیشانی ما یا فاطمه اس

محتوای سایت دوس داری چه نوع مطلبی باشه؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بزرگ ترین پورتال اینترنتی فارسی زبانان و آدرس tabrizkids.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 1051
بازدید کل : 148062
تعداد مطالب : 392
تعداد نظرات : 86
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



صداياب





br><

استخاره آنلاین با قرآن کریم


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دریافت کدهای مختلف وبلاگ

♥ چت روم♥

RSS

Powered By
loxblog.Com